علیعلی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

علی شیطون بلا

علی با عروسکاش

علی ببین مامانی واست چه عروسکای نازی خریده وقتی بزرگ شی با عروسکات بازی می کنی منتظر اون روزام عزیز دلم علی و خرس کوچولو بعبعی و علی هردو در حال پستونک خوردن نترس مامانی پیشی میخواد بوست کنه علی وقورباغه خانم سلام اقا خرس مهربون چه کیفی داره تو بغل خرسی خوابیدن علی :می زنم تو سرتا درست وایستا مامانی میخواد عکس بندازه نخواستم برو اونور خودم تنهایی عکس میندازم مامانی عروسک نبود واسم خر خریدی نمیخوام باهاش عکس بندازم کلاهتو  من میذارم عروسکم ...
12 خرداد 1392

سه تا چهار ماهگی گل پسر

گل پسر مامان& دیگه واسه خودت اقایی شدی .صبح ها وقتی بیدار میشی خیلی خوش اخلاقی و کلی با مامانی حرف میزنی و میخندی . با مامانی ورزشم می کنی.صداهارو میشناسی .با شخ شخه هات بازی می کنی .تو دستت می گیری یهو میزنی تو سرت بعدشم شروع می کنی به گریه کردن . یه کم که بگذره یاد میگیری بازی کردنو .با اومدنت مامانی  و بابایی رو از تنهایی در اوردی .فدای خندیدنات بشم مامانی     مرگ بر امریکا   گریه نکن فدات شم بخند که دنیا...
12 خرداد 1392

علی تو لباسای 2سالگیش

چقدر ناز شدی پسرم تو لباسای ٢سالگیت .این شلوار لی رو خاله زهرا برات از مشهد خریده دستش درد نکنه.تند تند بزرگ شو که اندازت بشه جیگر مامان   این کت کاموایی رم مامانی برات گرفته .فدات بشه مامان ...
9 خرداد 1392

سیزده بدر

امروز سیزده فروردین هواخوب خوب بود و افتابی .قرار بود بمونیم خونه چون تو خیلی کوچیکی و میترسیدیم مریض شی .ولی چون هوا خیلی خوب بود دلمون نیومد نریم .رفتیم پارک جنگلی توام همش تو چادر خوابیدی عزیزم.انشاالله سال بعد توپ بازی میکنی جیگرمامان. خیلی خوش گذشت همه دور هم بودیم ...
31 ارديبهشت 1392

اسفند 91

همه دارن خونه تکونی می کنن منو پسرم علی کوچولو می خوریم و می خوابیم.خیلی خوشحالم که نی نی دار شدم اینم چندتا عکس از نی نی ...
31 ارديبهشت 1392

دوماهگیت مبارک

امروز ٢٥ فروردین دوماهه شدی ناز پسرم. وقت واکسن دو ماهگیت بود.من و خاله جون تورو بردیم مرکز بهداشت تا واکسنتو بزنیم خیلی می ترسیدم که دردت بیاد عزیزم .واسه همین خاله جونی پاهاتو نگه داشت تا واکسناتو بزنی .منم بیرون اتاق وایستادم .الهی بمیرم انقدرگریه کردی .ولی زود اروم شدی فدات بشم بعدم رفتیم خونه ی مامانی .راستی جیگر مامان ٦ کیلو شدی .شبم خیلی راحت خوابیدی و تبم نکردی .شیر مرد مامانی اینم عکس بعد  واکسنت اروم خوابیدی          ای...
26 فروردين 1392

ردپای علی کوچولوم

پسرم" امروز  مامانی تو رو اذیت کرد می دونی چرا؟چون می خواستم رد پا و دستتو با جوهر روی کاغذ بزنم  واسه همین یه کوچولو گریه کردی و عصبی شدی می خوام  وقتی بزرگ بشی ردپای کوچولوتو ببینی .همه ی دنیای منی با این پاهای کوچولو ردپای پسرم تویک ماهگی اینم خود پاهای کوچولوت وقتی خواستم دستتو به کاغذ بزنم محکم کاغذو گرفتی و ول نمی کردی قربونت برم که دستاتو اینطوری مشت کردی   ...
10 فروردين 1392