دوماهگیت مبارک
امروز ٢٥ فروردین دوماهه شدی ناز پسرم. وقت واکسن دو ماهگیت بود.من و خاله جون تورو بردیم مرکز بهداشت تا واکسنتو بزنیم خیلی می ترسیدم که دردت بیاد عزیزم .واسه همین خاله جونی پاهاتو نگه داشت تا واکسناتو بزنی .منم بیرون اتاق وایستادم .الهی بمیرم انقدرگریه کردی .ولی زود اروم شدی فدات بشم بعدم رفتیم خونه ی مامانی .راستی جیگر مامان ٦ کیلو شدی .شبم خیلی راحت خوابیدی و تبم نکردی .شیر مرد مامانی اینم عکس بعد واکسنت اروم خوابیدی ای...
نویسنده :
لیلا
17:44
ردپای علی کوچولوم
پسرم" امروز مامانی تو رو اذیت کرد می دونی چرا؟چون می خواستم رد پا و دستتو با جوهر روی کاغذ بزنم واسه همین یه کوچولو گریه کردی و عصبی شدی می خوام وقتی بزرگ بشی ردپای کوچولوتو ببینی .همه ی دنیای منی با این پاهای کوچولو ردپای پسرم تویک ماهگی اینم خود پاهای کوچولوت وقتی خواستم دستتو به کاغذ بزنم محکم کاغذو گرفتی و ول نمی کردی قربونت برم که دستاتو اینطوری مشت کردی ...
نویسنده :
لیلا
19:41
نوروز 92
امروز چهارشنبه 30 اسفند91من و بابایی و کوچولوی نازم سر سفره ی هفت سین نشستیم پارسال من وبابایی تنها بودیم و خبری از تو نبود ولی امسال خدا یه فرشته کوچولو واسمون هدیه داده قرار بود 2 فروردین به دنیا بیای ولی بایه ماه زودتر به دنیا اومدی وسرسال تحویل پیش من و بابایی هستی دعا میکنم همیشه و همیشه زندگی به کامت باشه و خدا تورو واسه من و بابایی نگه داره.قندعسلم امروز ٣٥ روزه شدی .لباسای خوشگلتو تنت...
نویسنده :
لیلا
20:17
اولین روز زندگی
امروز پسرم برای اولین بار وارد خونه ی کوچیک ما شد ومامان وباباروکلی خوشحال کرد حالا دیگه بهونه ی تازه ای برای زندگی داریم پسرم اروم خوابیده و ما داریم با خوشحالی نگاهش می کنیم ...
نویسنده :
لیلا
16:18